Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


hanoz

 

به قول خودت ديروز بهترين روز زندگيم بود.

منم ميگم آره.

روز يكي شدن با تو برايم تولدي دوباره بود.

و هر تولد بهترين روز زندگيست..........؟!؟!؟!؟

+نوشته شده در یک شنبه 29 خرداد 1390برچسب:,ساعت10:8توسط ana | |

وقتی خوب فکرشو میکنم میبینم همین که هستی واسم کافیه..........

در کنارم بمون تا هر وقت که خواستی.

+نوشته شده در جمعه 16 ارديبهشت 1390برچسب:,ساعت13:54توسط ana | |

این همه بی قراری و بی تابی از چیست؟!؟!؟

من که بی تاب و بی قرار نبودم.

چه کردی که انقد مات و مبهوت به دور و برم مینگرم؟!؟!؟!

شک کرده ام به همه جیز،به بودنت،ماندنت،دوست داشتنت.

نمیتوانم رهایش کنم شکم را.شایدم او مرا گرفته.

رهایش کن از من.

رها

+نوشته شده در جمعه 16 ارديبهشت 1390برچسب:"مات و مبهوت","رها","شک ","بی قراری","بی تابی",ساعت10:7توسط ana | |

صفحه قبل 1 صفحه بعد